جدول جو
جدول جو

معنی ابن الخلال - جستجوی لغت در جدول جو

ابن الخلال
(اِ نُلْ خَلْ لا)
ابوالحجاج یوسف بن محمد. وفات 566 ه. ق. دیوان انشاء مصر در ایام عبدالمجید عبیدی و پس از او با ابن خلال بود. او در بلاغت معروف به ود و شعر نیکو میگفت و تا زمان کهولت در کار انشا بود و در آخر عمر انزوا گزید
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِنُلْ ؟)
علی بن محمد. از ادبا و شعرای مائۀ هفتم هجری. پاره ای تعلیقات و مجموعه ای چند و قطعاتی از اشعار داشته. وفات او به 703 ه. ق. بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُلْ فَ)
حربا. آفتاب پرست. خور. فطح. اسدالارض. خامالاون. بوقلمون. ابوقلمون. مارپلاس. آفتاب گردک. پژمره
لغت نامه دهخدا
(اِ نُلْ لَ)
دزد. (مهذب الاسماء). شبرو. شبگرد
لغت نامه دهخدا
(اِ نُلْ خَلْ لَ)
ابن مخاض
لغت نامه دهخدا
(اِ نُلْ خَل ل)
ابوالحسن محمد بن مبارک بغدادی فقیه. در مدرسه نظامیه علم آموخت و در مسجد رحبه بتدریس پرداخت. گویند خطی نیکو داشت و دوستداران خط برای به دست آوردن آن بسیار از او استفتا میکردند تا کار بر اوتنگ شد، آنگاه با قلم شکسته فتاوی نوشت و بدین تدبیر از زحمت آنان بیاسود. برادر او احمد بن مبارک ابوالحسین، فقیه و شاعر بود. (475-553 یا 552 ه. ق.)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُلْ خَلْ لا)
مکنی به ابوالطیب. از فقهاء داودیین. کتاب ابطال القیاس و کتاب النکت و کتاب نعت الحکمه فی اصول الفقه از اوست. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا